عشق و امید

سلام بر همگی ممنون از همه شما که به وبلاگ من سر میزنید این وب تمام مطالبش یه مخاطب خاص داره .

 
 


ارسال شده در شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, - 17:41

خیلی وقته ننوشتم, خیلی وقته سر هم نزدم

قبلا دل تنگی هامو مینوشتم

مدتی بود که دیگه دلتنگ نبودم

یعنی دلتنگ بودم, اما نوشته هام تو فیس بوک بود,

بعدشم که کنارش بودم نه فیس بوک رو میخواستم نه وبلاگ رو

عید نزدیکه

فقط 5 روز مونده

هیچ عکسی رو با این مطلب آپ نمیکنم چون حسمو نمیرسونه

امروز به اندازه تمام 365 روزی که گذشت دلم براش تنگه

میدونی چرا؟

چون نگرانم سال بعد رو باهام نباشه

میترسم 365 روز بعدی رو تنها سپری کنم

خیلی تنها تر از قبل

خیلی زیاد

 


نويسنده عاشق

 


من میمیرم......
ارسال شده در یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, - 19:35

کجا میشود عشق را فریاد زد؟

کجا میتونم دردهایم را بگویم؟

خانواده ام هرگز

دوستانم نمیفهمند

عشقم به اندازه کافی درد دارد

تو بگو من چه کنم

دیگر گریه هم نمیکنم

حتی اگر گریه کنم جایی نمیگم

نمیخوام با گفتن دردم همه چی تموم بشه و فکر کن آخ ناراحت شد دیگه چیزی نمیگم

باز همه چی رو تو دلش بریزه و یهو بترکه

اونوقت میشه همین امروز


اه

لعنت به این روزگار

تنها تو برام مهمی اینو بدون

تنها تو

پس برای نگه داشتنت هر کاری میکنم

حتی اگه جلوی پدرم بایستم

 


نويسنده عاشق

 


دلتنگی
ارسال شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:, - 15:8

 وقتی دلت تنگه 

وقتی دیگه گریه هم آرومت نمیکنه

وقتی هیچ چی کمک نمیکنه بهش فکر نکنی چیکار مینی؟

هیچی

تحمل میکنی

بهش میگی خوبم

اشکاتو پاک میکنی و میگی من گریه نمیکنم

و آرزو میکنی پاک کنی برای از بین بردن خاطره ها وجود داشت

....


نويسنده عاشق

 


.....
ارسال شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, - 20:13

برای دلی مینوشتم

برای دلی که ذره ذره خواهد مرد

عشق شیرین است اما ما تلخیش را دیدیم

لعنت به زندگی


نويسنده عاشق

 


عشق و فریاد
ارسال شده در دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:, - 1:1

 امروز یه اشتباه کردم

مثل خیلی روزای دیگه

عشقم رو اشتباه سکوت کردم

و وقتی حرف زدم اشتباه گفتم

سکوتم بی مهری 

و حرفم منت معنی شد

نمیدانم 

نمیدانم مرا چه میشود که نمیتوانم احساسم را بگویم

تلاش کرده ام بالاترینش دوستت دارم بود

وجودش همه زندگی من است

اما فقط گفتم عاشقش هستم

به دلتنگی عادت کرده ام تحملش برایم ساده شده

سالهای غربت دلتنگی رو خوب به من یاد داد

از بی احساسیم نیست

خسته شده ام از این نبودن کنار هم اما یاد گرفتم تحمل کنم

یا حتی وقتی آزارم داد بالشم را خیس اشک کنم

7 سال عمر کمی نیست, چگونه عادتی کهنه را دور بریزم

تا دلش میگیرد تلفنش را قطع میکند یا نت را 

خدایا حداقل همشهریمان میکردی تا کمتر دوریش را ببینم

دلتنگ هم میشوم اما میخواهم خنده هایم انرژیش باشد

اینگونه یادم داده اند

میخواهد به 7 ماه تغییر کنم خب نمیشود نمیشود


نويسنده عاشق

 


سکوت.......
ارسال شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, - 1:28


بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون آنقدر رنجیده ای که نمی خواهی حرفی بزنی.
بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون واقعا حرفی واسه گفتن نداری 

گاه سکــــــوت یه اعتراضه گاهی هم یه انتظار 

اما بیشتر سکــــــوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو در وجودت داری توصیف کنه ...
 

نويسنده عاشق

 


چرکنویس های یه دل عاشق
ارسال شده در سه شنبه 24 مهر 1391برچسب:, - 23:45

 گاهی دلم میخواهد شب تا نزدیک سحر در خیابان قدم بزنم

خسته که شدم روی یک نیمکت بشینم

اه خنده دار است خیابانهای شهر من نیمکت ندارد

باشد کنار پنجره که مینشینم و تصور پیاده روی را میکنم

نیمکت هم برای خودم تصور میکنم

خب خسته میشوم از زندگی

از مشکلات

از آدمها

من اصولا شکوه ندارم اهل گلایه نیستم

نه این که دنیا برایم مهم نباشد

مهم است

اما ایا گریه و زاری راهی پیش برده

اما خوب میدانم همه مثل من نیستند

یکی با گریه دنیا برایش بهتر میگذرد

نمیبینمت

هر روز از پس این صفحه شیشه ای و نورانی به من سلام میدی

نمیدونم لبخند میزنی یا اشک میریزی

میگی که میخندی

خدا را شکر که تکنولوژی رو این جعبه جادو هم دوربین گذاشته هم بلندگو

جلوی خانواده ها که رویمان نمیشود حرف بزنیم

تلفن هم که گران است

اما دیگر چرا از تصویرت محرومم میکنی

تحریمه؟

دلیلت اصلا برایم محکمه پسند نیست

بذار حداقل از پس این شیشه نورانی ببینمت

تا اگر کلامی به ذهنم نرسید خیره شوم به چشمانت

و سعی کنم که رنگهایشان را بشمارم

اگر کنارم بودی تا کلام کم بیاورد

در آعوشت مینشستم

بوی تنت

رنگ پوستت

وای دنیا را باش

دیگر کلام لازم نبود نگاه هایمان حرفشان را میزدند

پس حداقل میان حرفهایمان وبکم را روشن کن تا هر جا ذهن خفه شد نگاه باشد

شاید از پس این شیشه نورانی مرا بخوانی

..

.

.

.

هزار کلام ناگفته دارم اما

اما دلم میخواهد دستت را بگیرم 

در چشمانت نگاه کنم

ارام در آغوش بگیری مرا

 

 


نويسنده عاشق

 


باورم کن
ارسال شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, - 22:15

                                          

 درست زمانی ک منتظر هیچی و هیچ کس نیستی

یکی میاد تو زندگیت

یکی که اولش مثل بقیه بود

همرنگ اونا

اما کم کم 

میبینی پررنگ تر شد

جلوش بیشتر شد

دیگه بقیه رو نمیبینی

شاید دوستای زیادی داری

اما هیچ کدوم حتی لحظه ای به خوش رنگی مخاطب خاص نمیرسه

اما....

اما یه مشکلی هست

همیشه میترسی

میترسی اون بره

بره و بمونی تو دنیای سایه ها

سایه ها و ادمای یک رنگ

اما از درون هزار رنگ

میدونی تنهایی بعد ترک شدن همیشه عمیق تره

من به عشق اعتقاد دارم

و همچنین به احساس پاکش ایمان

خدایا کمکم کن

کمکم کن کاری کنم که باور کنه تا ابد همراهش میمونم

حتی تا جهنم

خدایا نذار به تنهایی مرگبارم برگردم


 


نويسنده عاشق

 


love is...
ارسال شده در جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, - 14:46

 love is not just a feeling

love is what u do for me even a small smile

 


نويسنده عاشق

 


دوستت دارم
ارسال شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, - 8:39

 



وقتی می گویم 

دوستت دارم

از روی عادت نیست

می خواهم بدانی 

تو بهترین اتّفاقی بودی

که برای من افتادی

تو لحظه های مرا

در منظرۀ بوسه وُ باران

بر دیوار دلم قاب می گیری

تو 

معجزۀ آسمان من بودی

در تقویم زندگی

تمام روزهای من 

به نام تو تعطیل است

دوستت دارم را 

از من 

بسیار خواهی شنید


نويسنده عاشق

 


خواستن تو
ارسال شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, - 8:31

 


تلخی روزگار اینه که :
خیلی چیزا رو میشه خواست
ولی نمیشه داشت 


 


نويسنده عاشق

 


سیب
ارسال شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, - 11:2

 و نمیداند دل نگران من چه بیتاب است

میدانی من در پی شراب و گل نبودم

در پی عشق نبودم

آمده بودم سیبی بردارم از باغ دوستیت 

همین

اما نگاهت

میگویند زنجیر نگاه محکم ترست

پای دلم را بست

به دلت

من دم لای تله نمیدادم

چگونه اسیرم کردی

عجب چشمان خنیاگری داری تو

وای کی میشود کنارت باشم؟؟؟!!؟؟؟!؟!؟!؟!؟


نويسنده عاشق

 


عاشقم من عاشقی بی قرارم....
ارسال شده در سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, - 6:27

 

 

من

عاشق نیستم !

فقط گاهی

حرف تو که می شود

دلم

مثل اینکه تب کند

گرم و سرد می شود

توی سینه ام چنگ می زند

آب می شود

تنگ می شود

تنگ می شود

 


هنوز یادم میاید که میگفتم من عاشق نمیشوم بیا دوست ساده باشیم

و حالا میبینم عاشقی هم بد دردیست

اهای پسر جان از پس این چتها چگونه مرا سحر کردی که دیگران را نمیبینم

مهر گیاه بود یا مهرچت؟؟

هر چه بود نسخه ای بود که خودت پیچیدی

خودت گفتی عاشق شو

حالا ببین عاشقم

بیا به داد دلمم برس

که با هر تپش میگوید 

عاشقم من عاشقی بیقرارم

کس ندارد

خبر از دل زارم

آرزویی جز تو در دل ندارم


نويسنده عاشق

 


روزای سختنه نبودنه با تو ....
ارسال شده در سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, - 9:35

 هر روز میام اینجا

به امید یک نظر

اونم از آدمهایی که نمیشناسم

اما این بین فقط یه چیزی منو خوشحال میکنه

اونی که دوستش دارم هر روز به این وبلاگ سر میزنه و نظر میده

هر بار دیدن یه نظر جدید از اون یه امید برای روز منه

خیلی سخته یکی رو بخوای ولی کنارت نباشه

نه اینکه نخواد 

نه اینکه دوستت نداره

فقط برای اینکه دنیا نخواسته

ما هر روز میجنگیم

هر روز دعا میکنیم

برای بهم رسیدن

برای با هم بودن

خیلی سخت میگذره این روزا

و ما فقط به امید بهم رسیدن با همیم

شما هم برای ما دعا کنید 


نويسنده عاشق

 


حال دلم رو میدونی....
ارسال شده در شنبه 10 تير 1391برچسب:, - 16:39

 عادت یا عشق 

نمیدونم

نمیتونم نبینمت

نمیتونم حتی یه شب به تنهایی بسپارمت

عادت یا عشق

فقط بدون

مثل نفس دوست دارم

خودم اگه از یاد برم تو رو به خاطر میارم

هر اسمی که میخوای بذار

رو منو احساسم به تو

عادت هوس عشق یا هوی 

یه اسم یا یه واژه نو

اما بدون هزار دفعه اگه بازم دنیا بیام

دوباره عاشقت میشم همیشه دنبالت میام

ساده بگم ساده بگم سادگیات دوست دارم

ساده نمیگذرم ازت تو رو تو شعرام میارم

ساده بگم عاشقتم ساده بگم میخوام تورو

عادت دارم با تو باشم یه وقت نگی بهم برو

دوست ندارم سختش کنم احساسمو نسبت به تو

میخوام بهت ساده بگم فقط تو هم ساده بشو

حرفامو گوش بده میخوام حال دلم رو بدونی

شاید اثر کرد حرفامو بشه کنارم بمونی

شاید بشه رویای من به سادگی دنیا بیاد

حس بده خدافظی دیگه سراغمون نیاد

 

ساده بگم ساده بگم سادگیات دوست دارم

ساده نمیگذرم ازت تو رو تو شعرام میارم

ساده بگم عاشقتم ساده بگم میخوام تورو

عادت دارم با تو باشم یه وقت نگی بهم برو

 

 

خیلی دنبال عکسی گشتم که یه عروسک خرگوش باشه نبود اصلا


نويسنده عاشق

 


عشق آبی....
ارسال شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:, - 1:9

 میخواهم کمی از خودم برایت تعریف کنم

میدانی دلم به بزرگی دریاست

خیلی بزرگ

نه اینکه هر کسی را به ان راه دهم

بزرگ است و غمها را میبلعد

غم به راحتی در من غرق میشود

حتی اگر به بزرگی تایتانیک باشد

رنگم صاف است و آبی

انعکاسی از توست آسمانم

تویی به وسعت بی نهایت در برابرم

زلال و آبی

غم در تو هم تمام میشود 

حتی اگر بزرگترین ابر سیاه باشد میبارد و تمام میشود

پس بدارن برای همیشه دوستت دارم


نويسنده عاشق

 


اوس کریم نوکرتم به مولا.....
ارسال شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, - 22:44

 اهای تویی که میخوانی مطالبم را

اری با تو هستم

اشکهایت را پاک کن

من که نمرده ام

هستم فقط دورم

کمی دوره

نه دروغ است

خیلی دورم 

خیلی خیلی دورم

اما دارم صبر را تجربه میکنم

نمی گویم چه به حالم میگذرد تا نگران نباشی

نه نگران نباش خوبه خوبم

مثل قبل از امدنت

میروم کافه و قهوه میخورم

نه مثل قبل

سیگار نمیکشم

اما حسرت میکشم 

بهتر است گیرایی بهتری دارد

میدانی حسرته چی؟

حسرته دیر دیدنت را

اما نه دیگر حسرت نکشم

خوشحال باشم که چون تویی را دارم

کسی که دوستم دارد

کسی ک دوستش دارم

خوشحالم چون جایی قلبی برای من میتپد

مگر ارزویی جز این داشتم؟

...

 


نويسنده عاشق

 


دنیای خدا رو بی تو نمیخوام....
ارسال شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, - 12:56

 می خواستم امروز از لمس دستانت بنویسم ،ولی نمی توانم.انگار دسته ای از گیسویت که نه تاری از موهایت که دلم را به زنجیر کشیده است دستم را گرفته تا از گرفتن دستانت ننویسم.خودنویسم هم روی کاغذ نمی لغزد.



نمی دانم چه و چگونه بگویم.خود تار قلم به دست می گیرد و چه روان می نویسد:

احساس من به تو عشق است،عشق،عشقی نه آنچنان که بخواهد با ابتذال یک هم آغوشی فروکش کند احساس مقدسی که مرا محکوم به پاک ماندن ابدی می کند.



گفته بودم که تو برای منِ تشنه، تابلویی با موضوع آب هستی و چه روشن چیداست که هیچ بوسه و در هم پیچیدنی و هیچ تماس مهربانانه ی دستی چاره کار نیست، خوردن تابلو را می ماند بجای آب، و شاید همین است که دوست دارم ساعتها بنشینم و در خلسه ی گنگ چشمانت گم شوم.معبود من ، دوست داشتن تو دوست داشتن آب است و من تشنه ی آبم،من عشق را یافته ام معشوق بهانه است.



اشتباه نکن، ترسم از آتش نیست.چرا که خوب می دانم که لمس دستان یخ کرده ات چنان آتشی در دلم می اندازد که آتش را هم می سوزانم.بهشت را هم که خیلی پیش فدای غمزه ی پنهانت کرده ام.ترسم از رفتن توست.



تو باید بمانی.بارها گفته ام که باید افسانه شوی.آخر تو آنقدر زیبایی که تا ابد هرکس نشانی از جمال معشوقش را در تو خواهد کرد و آنقدر خوبی که تمام معشوقهای نیامده را هم شرمنده کنی. و من خوب می دانم که با لمس کردنت می روی، ویس رفت ولی لیلی ماند، من می سوزم تو بمان.

 

این مطلب از یه دوسته به اسم علی که به عنوان نظر برام گذاشته, برای عشقش نوشته.

من خیلی خوشم اومد تقدیمش میکنم به مخاطب خاص همه متن ها....


نويسنده عاشق

 


اگه تو نباشی میمیرم
ارسال شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:, - 3:13

 زندگـی زیباست اگر زیبا ببینـی !

 

زندگـی یعنی محبت ...

محبت یعنی عـشـق ...

عـشـق یعنی تــو ...

 

 

بگذار نامت را تـکرار کنم

نامت زیباست دلنشین است

 

چه داشته ای

که اینگونه مرا طلـسـم کرده ای

من اینگونه نبودم

 

تو من را با طعم عشق آشـــنــا کردی

 تو هوای دلم را با طراوت کردی

 

زمانی که با تو هستم

به آسمان به بیـکران پرواز میکنم

 

پس بدان دوسـتـت دارم

گرچه پایان راه را نمیدانم!!!!

 


نويسنده عاشق

 


به خواهرم.....
ارسال شده در پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, - 2:13

 سلام

حال همه ما خوب است

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند

با این همه ... عمری اگر باقی بود

طوری از کنار زندگی می گذرم 

که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و

نه این دل ناماندگار بی درمان!

 

تا یادم نرفته است بنویسم

حوالی خوابهای ما سال پر بارانی بود

میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است

اما تو لااقل, حتی هر وهله, گاهی, هراز گاهی

ببین انعکاس تبسم رویا

شبیه شمایل شقایق نیست!

راستی خبرت بدهم

خواب دیده ام  خانه ای خریده ام

بی پرده, بی پنجره, بی در, بی دیوار .... هی بخند!

 

بی پرده بگویمت

چیزی نمانده من است, من سی ساله خواهم شد

فردا را به فال نیک خواهم گرفت.

 

دارد همین لحظه 

یک فوج کبوتر سپید

از فراز کوچه ما می گذرد

باد بوی نام های کسان من میدهد.

 

یادت می آید رفته بودی 

خبر از آرامش آسمان بیاوری؟!

 

نه ... ری را جان

نامه ام باید کوتاه باشد

ساده باشد

بی حرفی از ابهام و آینه.

 

از نو برایت مینویسم

حال همه ی ما خوب است

اما تو باور مکن!

 

 

نامه ها. نوشته سید علی صادقی

 

 


نويسنده عاشق

 


خاتون
ارسال شده در دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:, - 21:15

 سلام

این عکس مادربزرگمه که دو سال پیش تنهام گذاشت رفت

امروز در موردش مینویسم چون چند شب پیش باعث شد بیاد بیارم که تنها چیزی که از ادم میمونه فقط یه نامه نیکه

همیشه مردم در مورد مادربزرگم که حرف میزنن از خوردنی هایی میگن که همراهش بود یا از دعوت کردنش از مردمیکه نمیشناختشون

به معنای واقعی کلمه سخاوتمند بود

خیلی دوست دارم مثل اون باشم اما واقعا نیستم

دلم براش تنگ شده برای آبنبات های ارزون قیمت تو جیبش و برای باغی که 23 سال پیش فروختنش

دلم برای بودنش تنگ شده

ببخشید ناراحتتون کردم

راستی عاشق رنگهای تند و شاد بود و همیشه میگفت دختر باید دامن بپوشه و برقصه


نويسنده عاشق

 


دلم تاپ تاپ میزنه
ارسال شده در دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, - 2:42

 

دلم تاپ تاپ میزنه

نفسم در نمیاد

میخواهم ببینمش

ولی خیلی دوره, دوره دور

اما میدونم قلبامون نزدیکه

دنیا عجیبه و زیبا

میدونم هر کس جای من بود این حس رو جای عاشقی میگرفت

اما رفیق میدونی این حس یه دوست داشتنه قویه

یه حس خوب که شاید اگر بیشتر کنار هم می بودیم قوی  تر میشد

اما رفیق بدون این حس رو به هزارتا عاشقی نمیدم

چون خالصانه تره

و خودخواهی کمتر داره

رفیق دوستت دارم

یادت نره یه دوست داشتن ساده و قوی

 

( این مطلب رو 3اسفند90 نوشتم و به توصیه رفیق به این وبلاگ منتقلش کردم)

 


نويسنده عاشق

 


آغوش تو....
ارسال شده در یک شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, - 21:18

 

 

آرام باش, ما تا همیشه مال همیم, همیشه عاشق و یار همیم

 

آرام باش عشق من , تو تا ابد در قلبمی , تو همه ی وجود منی

 

بیا در اغوشم,  جایی  که همیشه از آن توست, جایی که می خواهم سرچشمه آرامشت باشد

 

آغوشم را باز کرده ام برایت, تشنه برای بوسیدن لب هایت

 

بگذار لبهایت را بر روی لبانم, حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت

 

دستم درون دستهایت, یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو

 

محکم تو را در آغوشم می فشارم, آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد,  همین آغوش مهربانت

 

چه گرمایی دارد تنت عشق من, رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من

 

قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است, هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است

 

آرامم, میدانم اینک کجا هستم, همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم, همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود

 

در آغوش عشق, بی خیال همه چیز, نه میدانم زمان چگونه و نه میدانم در چه حالی ام

 

تنها میدانم حالا از این بهتر نمیشود, گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت

 

عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته,

 

عشق است که اینک مارا به عالمی دیگر برده,

 

عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند, هیچگاه

 

خیلی آرامم, از اینکه در آغوشمی خوشحالم

 


نويسنده عاشق

 


یادگاری
ارسال شده در یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, - 1:38

به دیدنم ک میایی

عروسکی بیاور

نه اینکه هنوز کودکم

نه این که از چیزهای فانتزی خوشم میاید

تنها برای اینکه

وقتی کنارم نیستی در اغوش بگیرمش به یادت

ما که هر روز هم دیگر را نمی بینیم

من از این فاصله ها بیزارم 

من تو و عشق تو رو کم دارم

میشود این فاصله ها تمام شود؟

منو تو ما شویم؟


نويسنده عاشق

 


Shall we dance
ارسال شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, - 19:11

 

دلم میخواد در این دنیا رقصی زیبا داشته باشیم

با تو

میگن رو صحنه زندگی دو نفره برقصید

شاید پات پیچ خورد و افتادی

باید کسی باشه ک دستتو بگیره

کسی باشه کمکت کنه بلند بشی

تو رقص بلدی راستی؟


نويسنده عاشق

 


ای دل کمی آرام بگیر می آید
ارسال شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, - 1:8

 

نمی داند چه میکشم

نمی داند بغضش را حتی از هزارها کیلومتر حس میکنم

نمی داند دردش درد من است

میدانم عاشق است اما کاش میدانست در دلم چه خبر است

دوستت دارم و عاشقت هستم که نباید از زبان بیرون آید

میداند به او نخواهم گفت تا خودم درک نکنم

اما فراموش کرده است که عشق یعنی حس کردن حالش وقتی به دروغ میگوید خوبم

خسته شدم از بس نشستم پشت این جعبه جادو و زل زدم به چشمانش

کی میشود دوباره دستانش را بگیرم

کی میشود در آغوش بگیرمش و بگویم من هستم نگران هیچ مباش


نويسنده عاشق

 


نگاه تو
ارسال شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, - 7:31

 

گوش کن!
جاده، صدا میزند قدم های تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلک ها را بتکان،کفش به پا کن، و بیا و بیا تا جایی
که پر ماه،به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو!
و مزامیر شب اندام تو را
مثل یک قطعه ی آواز به خود جذب کند
پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت:
"بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است"


نويسنده عاشق

 


راه
ارسال شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, - 7:1

 

منو  تو کنار هم

قدم به قدم

دست تو دست

نگاهم به چشمان توست فقط

میدانم نیازی به نگاه کردن به جلوی پایم نیست تو مرا نگاه داری

میدانم این مسیر را هرگز دوباره تنها نخواهم رفت

میدانم هرگز تنها نخواهم بود...


نويسنده عاشق

 


فقط به خاطر تو
ارسال شده در جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, - 19:36

آخر یه روز دق میکنم فقط به خاطر تو
دنیا رو عاشق میکنم فقط به خاطر تو
شب به بیابون می زنم فقط به خاطر تو
رو دست مجنون می زنم فقط به خاطر تو
تو نمی خوای بیای پیشم فقط به خاطر من
من ولی سرزنش می شم فقط به خاطر تو

عشق تو پنهون میکنی فقط به خاطر من
من دلم و خون می کنم فقط به خاطر تو
از دور تماشا میکنی فقط به خاطر من
من دل و رسوا میکنم فقط به خاطر تو
از خوبیات کم میکنی فقط به خاطر من
رشته رو محکم می کنم فقط به خاطر تو
تو خودت رو گم میکنی فقط به خاطر من
من خودم رو گم میکنم فقط به خاطر تو
شعله رو خاموش میکنی فقط به خاطر من
شب رو فراموش میکنم فقط به خاطر تو

تو خنده هات غم میزنی فقط به خاطر من
دنیا رو بر هم میزنم فقط به خاطر تو
یه روز می شم بی آبرو فقط به خاطر تو
قربونی یه جست و جو فقط به خاطر تو
تو ام یه روز می ری سفر فقط به خاطر من
خیره می شن چشام به در فقط به خاطر تو
به من تو میگی دیوونه فقط به خاطر من
جملت به یادم می مونه فقط به خاطر تو
تو من و بیرون میکنی فقط به خاطر من
قلبم رو ویرون میکنم فقط به خاطر تو
میگی از سنگ دلت فقط به خاطر من
یه عمره که تنگه دلم فقط به خاطر تو
تو گفتی عاشقی بسه فقط به خاطر من
دنیا واسم یه قفسه فقط به خاطر تو
می ری سراغ زندگیت فقط به خاطر من
من می سوزم تو تشنگیت فقط به خاطر تو
تو میگی عشق یه عادته فقط به خاطر من
دلم پر شکایته فقط به خاطر تو
میگیری از من فاصله فقط به خاطر من
دست میکشن از هر گله فقط به خاطر تو
تومیگی از اینجا برو فقط به خاطر من
رفتم به احترام تو فقط به خاطر تو

رد میشی از مقابلم فقط به خاطر من
مونده سر قرار دلم فقط به خاطر تو
ناز میکنی برای من قفط به خاطر من
من میشینم به پای تو فقط به خاطر تو
نیستی کنار پنجره فقط به خاطر من
دل نمی تونه بگذره فقط به خاطر تو
تو من رو یادت نمیاد فقط به خاطر من
دلم کسی رو نمی خواد فقط به خاطر تو
می گذری از گذشته ها فقط به خاطر من
می رم توی نوشته ها فقط به خاطر تو
تو منو تنها می ذاری فقط به خاطر من
من خودم رو جا میذارم فقط به خاطر تو
دل رو گذاشتی بی جواب فقط به خاطر من
یه عمر میکشم عذاب فقط به خاطر تو
دلت شکسته می دونم فقط به خاطر من
منم یه خسته می دونی فقط به خاطر تو

آخر ازم جدا شدی فقط به خاطر من
من مشغول دعا شدم فقط به خاطر تو


نويسنده عاشق

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد